حوادث بعد از رحلت پیامبر اکرم (شیعه در روایات اهل سنت) (2)
دسته ی سوم:
گروهی از قریش و در رأس آن ها ابوبکر و عمر بودند که میخواستند خلافت را تصاحب کنند؛ امّا نقشه ی روشنی نداشتند.
عمر که کار را از دست رفته می دید، برای جلوگیری از به خلافت رسیدن علی (علیه السلام) منکر اصل رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد. او می گفت:
پیامبر نمرده و نمی میرد تا دین او بر تمام دین ها غالب شود. او بر می گردد و دست و پای منافقینی را که می گویند او مرده است جدا می کند. اگر بشنوم کسی چنین می گوید، با این شمشیر او را می زنم. این نقشه آن قدر ابتدایی بود که خود ابوبکر جلو آمد و گفت: آهسته باش ای کسی که سوگند یاد میکنی!… خداوند فرموده «إنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتون». عمر، با تغییر موضع گفت: سوگند به خدا! تا این سخنان را شنیدم دیگر نتوانستم بر روی پای خود بایستم، به زمین خوردم و دانستم که پیامبر مرده است!
وقتی در میان انصار بر سر انتخاب سعد اختلاف شد، یک نفر از طایفه ی اوس به نام «مَعن بن عُدَی» باشتاب سراغ عمر آمد و به او گفت: برخیز!
عمر گفت: من کار دارم.
گفت: کار لازمی است.
عمر برخاست، و او داستان سقیفه را به عمر گفت.
عمر به شدّت ترسید و به نزد ابوبکر آمد و گفت: برخیز!
ابوبکر گفت: ما هستیم تا پیامبر را دفن کنیم.
عمر گفت: چاره ای نیست باز میگردیم.
پس از بیرون رفتن، عمر قصّه را به او گفت، او نیز به شدّت ترسید و شتابان خود را به سقیفه رساندند.[۱] … در سقیفه ی بنی ساعده، ابوعُبیده و عمر، برخاستند تا با ابوبکر بیعت کنند؛ بشیر بن سعد (شیخ خزرج) پیش دستی کرد و با ابوبکر بیعت کرد. بعد رئیس طایفهی اوس بیعت کرد و به دنبال او طایفه ی اوس هم بیعت کردند و «سعد بن عُباده» را به خانه بردند.[۲] عمَر مردم را با داد و فریاد به بیعت با ابوبکر می کشانید؛ کم کم جماعت آن ها قوی تر شد و طایفه ی اسلم نیز بیرون آمده و بیعت کردند. سعد کنار رفت و حضرت علی (علیه السلام) و بنی هاشم و عدّه ای از صحابه، مانند سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر در خانهی علی (علیه السلام) نشستند و از بیعت با ابوبکر خودداری کردند.[۳]
در این زمان و در جای دیگر، بنی امیّه دور عثمان جمع شده بودند و طایفه ی زهره از قریش هم دور سعد و عبد الرحمن را گرفته بودند. عمر با ابوعُبیده نزد قریش رفتند و گفتند: چرا نشسته اید! برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید. مردم با او بیعت کردند و عثمان و بنی سعد و عبد الرحمن با طایفه ی زَهره نیز با او بیعت کردند. چون خیال عمر و ابوبکر از عموم مردم راحت شد به فکر علی و همراهان او افتادند و به طرف خانه ی او حرکت کردند.
[۱] . شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، ج۶ ، ص۶۷٫
[۲] . شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۸٫
[۳] . شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۷ الی ۵۹٫