عاشورا برخواسته از انحراف امت اسلام(بخش چهارم)
جنایات جنگى خالد ابن ولید و سکوت خلیفه
یکى از صفحات سیاه تاریخ که در اوایل دوران رحلت پیامبر اکرم (ص) انجام گرفت، حادثه تأسفبار کشته شدن مالک ابن نویره و افراد قبیله او توسط سپاهى که ابوبکر، به فرماندهى خالد ابن ولید فرستاده بود، است.
مالک ابن نویره، که در جاهلیت و اسلام فردى محترم و شاعرى بزرگوار و جنگجویی دلاور و از بزرگان و جوانمردانی بود که به او مثل میزدند، پس از ابوبکر، اعلام نمود تا قطعى و روشن شدن خلیفه پیامبر، از دادن زکات امتناع میکند، اما دشمنان، این کار او را بهعنوان ارتداد او از اسلام تلقى کردند، خالد ابن ولید، فرمانده سپاه ابوبکر بهطرف او هجوم آورد.
مالک افراد قبیله خود را به خاطر حفظ اسلام پراکنده کرد تا برخورد سوئى رخ ندهد، سپاه ابوبکر وقتى به سرزمین بطاح رسید از افراد قبیله کسى را ندید، خالد ابن ولید، دستور داد تا به تعقیب آنها بپردازند، سربازان خالد، مالک و همراهان او را محاصره کردند، آنها دست به اسلحه بردند، سربازان خالد گفتند: ما مسلمانیم، آنها هم گفتند: ما نیز مسلمانیم، گفتند: پس این سلاحها چیست که با خود دارید؟ آنها گفتند: شما چرا سلاح برداشتهاید؟ سرانجام اسلحه را کنار گذاردند و با سپاه خالد نماز صبح را برگزار کردند.
بعد از نماز اسلحه آنها را جمع کردند و همگى را دستگیر و بهصورت اسیران در حالی که لیلى همسر زیباى مالک نیز در میان آنها بود آنها را به نزد خالد آوردند.
زیبایی و جمال بسیار زیاد همسر مالک که زبانزد عرب بود، خالد را مفتون ساخت، خالد تصمیم به قتل مالک گرفت، هر چه خواستند مانع او شوند، قبول نکرد، حتى مالک گفت: ما را نزد ابوبکر بفرست تا او حکم کند، اما خالد نپذیرفت، سپس دستور داد تا گردن مالک را بزنند، مالک به همسرش نگاه کرد و گفت: این است که مرا به کشتن داد،
خالد گفت: این خداست که به خاطر برگشتن تو از اسلام، تو را به کشتن داد، مالک گفت: من مسلمانم، اما خالد فرمان قتل را دوباره صادر کرد و او را کشتند و در همان شب با همسر وى همبستر شد و سپس اسیران را در شب بسیار سردى زندانى کرد و جارچى او فریاد زد -ادفئوا اسراکم- این لغت در (کنانه) کنایه از کشتن بود و اما در اصل معنایش پوشانیدن اسیران است، با این حیله تمام آن اسیران را کشتند، جنایات چنان هولناک بود که سیل اعتراضات به ابوبکر وارد شد، یکى از کسانى که سرسختانه معترض شد خلیفه دوم است، او به خالد گفت: مرد مسلمانى را کشتى و با زن او همبستر شدى، به خدا قسم سنگسارت خواهم کرد!
اما ابوبکر، به هیچ وجه ترتیب اثر نداد و گفت: خالد اشتباه کرده است و از جنایات جنگى وى صرفنظر کرد، او حتى حاضر نشد که خالد را از فرماندهى عزل کند و گفت: خالد شمشیر خداست و من آن را غلاف نمیکنم، فقط بعد از ابوبکر، عمر او را عزل کرد و تنها به همین مقدار اکتفا نمود!
آرى این حوادث هولناک در کمتر از دو سال از رحلت پیامبر اتفاق افتاد و خون آنهمه مسلمانان و نوامیس آنها به هدر رفت.[1]
1-جریان مذکور را عموم مورخین و ترجمه نویسان همانند طبرى و ابن اثیر و زبیر ابن بکار و سایرین ذکر کردهاند و از مسلمات تاریخ است. شهرستانى در ملل و نحل نیز این جمله را نقل نموده است.