عرفات است...
پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۰۸ ب.ظ
ای ماه شب دیده ی بیدار کجایی
دارم ز فراقت دل خونبار کجایی
می گریم و می سوزم و می نالم ازین هجر
ای غمزده را سید و سالار کجایی
محروم منم من که ندیدم رخ ماهت
ای روشنی راه شب تار کجایی
گفتم عرفات است و به وصلت برسم من
افسوس میسر نشد این کار ، کجایی
افسوس نشد هم نفس چشم تو گردم
ای چشم تو از عاطفه سرشار کجایی
مگذار که نادیده رخت بگذرم اینجا
بگذار ببینم رخت ای یار کجایی
در این شب آدینه دلم آینه دار است
تا آن که ببیند ز تو رخسار کجایی
رنجورترین عاشقم اما شود ای دوست
وصل تو طبیب دل بیمار کجایی
با اشک تو می رفت دلم جانب کوفه
تا با تو کند گریه ی بسیار ، کجایی
ریزد ز رخ حضرت مسلم غم و غربت
آنجا که زده تکیه به دیوار ، کجایی
افتاد تن غرقه بخونش بروی خاک
بردند سرش را به سر دار کجایی
"یاسر" ز پی ات آمده تا نور بگیرد
ای روی تو آیینه ی گلزار کجایی
۹۶/۰۶/۰۹
this blog on regular basis to take updated from hottest reports.