روزى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله، پس از اقامه نماز صبح خطاب به مامومین خود کرد و فرمود: اى جماعت! سه نفر به لات و عزّى سوگند یاد کرده اند و هم قسم شده اند که مرا به قتل رسانند، البتّه توان چنین کارى را ندارند؛ مى خواهم بدانم که چه کسى مى تواند شرّ آن ها را دفع نماید؟
سکوت ، تمام فضاى مسجد را گرفته بود و هیچکس جواب حضرت را نداد؛ و چون آن بزرگوار سخن خود را تکرار نمود، علىّ بن ابى طالب علیه السلام از جاى برخواست و اظهار داشت :
یا رسول اللّه ! من به تنهائى مى روم و پاسخ گوى آن ها خواهم بود، فقط اجازه فرما تا لباس رزم بپوشم و براى نبرد مجهّز گردم .
حضرت رسول فرمود: این لباس و زره و شمشیر مرا بگیر؛ و سپس علىّ علیه السلام را لباس رزم پوشاند و عمّامه اى بر سرش پیچید و او را سوار اسب خود کرد و روانه میدان نبردش نمود.
پس امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام به سمت آن سه نفر حرکت کرد و