مـباهـلـه

آتش زدن خانه ی وحی

دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۴ ق.ظ

Related image

ابوبکر جوهری در کتاب «سقیفه» می­ گوید:

اکثر مسلمانان در همان روز با ابوبکر بیعت کردند، بنی هاشم در خانه ­ی علی اجتماع کردند، زبیر نیز که خود را از بنی هاشم می دانست همراه آنان بود… پس عمر با جماعتی (که اسید بن حضیر در میانشان بود) به سوی خانه­ ی فاطمه حرکت کرد. عمر گفت بیایید و با ابوبکر بیعت کنید. ایشان امتناع کردند. زبیر با شمشیر به سوی آن ها رفت.

عمر گفت: این سگ را بگیرید! شمشیر را از دست او گرفتند و علی و بنی هاشم را از خانه بیرون آوردند.[1]

ابوبکر جوهری نقل می­ کند که علی و زبیر در خانه ­ی فاطمه بودند که هر دو شمشیر داشتند. پس عمر با جمعی به زور وارد خانه شد. هر چه فاطمه فریاد می­زد و آن ها را به خدا سوگند می­ داد اثری نبخشید. پس شمشیر علی و زبیر را گرفتند و شکستند. و عمر هر دو را از خانه بیرون ­آورده و در حالی که بر زمین می­ کشانید می­برد تا بیعت کنند.[2]       

ابوبکر جوهری در جای دیگر ذکر می ­کند:

عمر گفت: قسم به کسی که جان من در دست اوست؛ یا از خانه بیرون آیید و بیعت کنید و یا آن که خانه را با اهل خانه می ­سوزانم![3]                       

ابوبکر جوهری گوید:

… کوچه­ های مدینه پر از تماشاچی بود. فاطمه این صحنه را دید که عمر چگونه علی را با زور می ­کشد. پس ناله ­ی فاطمه بلند شد، و زنان بنی­ هاشم و دیگران دور فاطمه را گرفتند. فاطمه از سمت در حجره که به مسجد باز می ­شد آمد و با فریاد بلند به ابوبکر گفت: چه زود خانواده ­ی پیامبر را غارت کردید، به خدا سوگند تا زنده هستم با عمر سخن نمی­ گویم.[4] 

ابن قُتَیبه در کتاب «الإمامۀ و السیاسۀ» می ­نویسد: 

ابوبکر جمعی را که از او کناره ­گیری کرده و در نزد علی (علیه السلام) بودند، به وسیله­ ی عمر احضار نمود. عمر آمد و آنان را طلبید، آن ها بیرون نیامدند.

عمر هیزم طلبید و گفت:

قسم به آن کسی که جانم در دست اوست اگر نیایید خانه را با هر کس که در اوست، به آتش می ­کشم.

گفتند: فاطمه (سلام الله علیها) در آن خانه است!

عمر گفت: اگر چه فاطمه باشد.

پس فاطمه (سلام الله علیها) کنار در خانه ­اش ایستاد و فرمود: من اافرادی بدتر از شما سراغ ندارم! جنازه ­ی پیامبر را گذاشتید و درپی خلافت رفتید و بدون مشورت کار را یکسره کردید و حق ما را به ما ندادید؟

… عمر با جماعتی به سوی خانه­ ی فاطمه آمد و درب خانه را کوبید. چون فاطمه صدای آن ها را شنید فریاد او بلند شد که ای رسول خدا! پس از تو پسر خطاب (عمر) و پسر ابی قحافه (ابوبکر) بر ما چه ستم­ ها کردند؟

هنگامی که همراهان عمر صدای فاطمه و گریه­ ی او را شنیدند برگشتند. نزدیک بود از شدّت تأثّر جگر آن ها پاره پاره شود، ولی عمر با جمعی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند و نزد ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می ­شود؟ گفتند: به خداوند یکتا! گردن تو را می ­زنیم …[5].


[1] . شرح نهج البلاغه ­ی ابن ابی الحدید، ج۶ ، ص۱۱ و ۱۲٫

[2] . شرح نهج البلاغه ­ی ابن ابی الحدید، ج۶ ، ص۴۷٫

«… غضب رجال من المهاجرین فی بیعة أبی بکر بغیر مشورة و غضب علی و الزبیر فدخلا بیت فاطمة معهما السلاح فجاء عمر فی عصابة فیهم أسید بن حضیر و سلمة بن سلامة بن قریش و هما من بنی عبد الأشهل فاقتحما الدار فصاحت فاطمة و ناشدتهما الله فأخذوا سیفیهما فضربوا بهما الحجر حتى کسروهما فأخرجهما عمر یسوقهما حتى بایعا…».

[3] . شرح نهج البلاغه­ ی ابن ابی الحدید،  ج۶، ص۴۸٫

« جاء عمر إلى بیت فاطمة فی رجال من الأنصار و نفر قلیل من المهاجرین فقال و الذی نفسی بیده لتخرجن إلى البیعة أو لأحرقن البیت علیکم»‏

[4] . شرح نهج البلاغه­ ی ابن ابی الحدید،  ج۶ ، ص۴۸ و ۴۹

«و رأت فاطمة ما صنع عمر فصرخت و ولولت و اجتمع معها نساء کثیر من الهاشمیات و غیرهن فخرجت إلى باب حجرتها و نادت یا أبابکر ما أسرع ما أغرتم على أهل بیت رسول الله و الله لا أکلم عمر حتى ألقى الله».‏

[5] . الإمامۀ و السیاسۀ، ص۱۲ و۱۳٫

***برگرفته از کتاب «شیعه در روایات اهل سنت» نوشته ی «احمد نباتی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۰۶
پیام غدیر